*هلما ایزدی*
در این امر ما را همراهی و در محفل حضور داشته و آثار هنری خود را ارائه نمودند.
*یکی از اشعار هلما جان:*
اردیبهشت است و زمین،
مملو از گلهایِ نرگس، لاله و نارنج ،
شبنم و بابونه و یاس و ترنج
این روزها گوییا از آسمان ،
بارانِ عطر باریده است
یا که عطاری به رویِ شهر
مُشک، پاشیده است .
بوته های سرخِ رُز
در میان کوچه ها تا مدرسه روییده است.
قامت دیوار ها
از برگ های نابِ رِز پوشیده است
در حیاطِ دلنوازِ این سماء
گوییا از آن سماء، عطرِ زیبای بهار
باریده است .
آری هر کجا چشم می دود آن جا گل است.
هر بهار این روزها، واژه ی آموزگار یا معلم یا دبیر ،
همچو عطری می نشیند روی دیوار زمان
او فراتر از گلِ نرگس ،گلِ میخک، گلِ لاله، گلِ شب بوست.
او نه تنها در بهار، در تمامِ فصلها ،
در میانِ بارشِ باران به رویِ ناودان.
در میانِ یورشِ سرمایِ دی .
در میانِ تازشِ نابخردان.
یا ستم هایِ کسان.
در میانِ باد و طوفان.
یا فراتر، آتشِ بی مهریِ نا